دولت و ابزارهای الزام به شریعت (4)

 

طرح مسأله

تغییر و تحولاتی که در زندگی انسان ها رخ می دهد موجب آن می شود که گاه به دلیل دگرگونی های فرهنگی و اجتماعی، یک رفتار، یا یک قانون، تأثیرات متفاوتی داشته باشد و در حالی که در یک محیط، تأثیرات مثبت و سازنده داشته، در محیط و فضای دیگر، دارای تأثیرات منفی و مخرّب باشد. همین تفاوت هاست که طرفداران مسئولیت دولت در اجرای شریعت را با این سؤال جدی مواجه می سازد که آیا این مسئولیت به معنای نادیده انگاشتن عوارض و پیامدهای اجرای حکم شرعی و اصرار بر اجرای آن ها حتی در شرایط مناسب و با وجود عوارض منفی است و یا این مسئولیت به معنای (الف) آماده ساختن فضای اجرای احکام و به معنای (ب) انتخاب روش هایی بدون ضرر و زیان ، و به معنای (ج) ترجیح خردمندانه اجرا یا عدم اجرای حکم در شرایط نامساعد بودن اوضاع متناسب با حکم است؟

این پرسش درباره ی همه ی احکام شرعی که جنبه ی اجتماعی و عمومی به خود می گیرد، قابل طرح و بررسی است ولی در این جا و به تناسب مقاله ی قبل، مسأله به لحاظ اجرای فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر پیگیری می شود و در عین حال تأکید می گردد که سؤال «آیا فقه، مسئولیت پیامدهای اجرای احکام را به عهده می گیرد» سؤال جدی این عصر است. این مسأله در احکام عبادی، پاسخ روشنی دارد و مثلاً به مکلف گفته می شود که اگر روزه برای او ضرر دارد، نباید روزه بگیرد ، یعنی شرع عوارض روزه در شرایط بیماری را بر عهده نمی گیرد، ولی آیا احکام اجتماعی مثل اجرای احکام کیفری و جزائی هم، چنین قیدی وجود دارد؟ اگر این قید لازم المراعات است، در کدام فتوا دیده می شود و اگر نه ، آیا می توان این قید را به طور کلی نادیده انگاشت؟

اینک موضوع را در همان قلمرو اجرای احکام در قالب امر به معروف و نهی از منکر ، مطرح کنیم، تا در فرصت دیگری به واکاوی بخش های دیگر این موضوع بپردازیم.

مفسده ، خط قرمز امر و نهی

برای امر به معروف و نهی از منکر، باید از «روش ها و شیوه هایی» استفاده کرد، که «مفسده» نداشته باشد ، البته کلام فقها در این باره صریح تر از این است، چون آن ها اصلِ تکلیف امر و نهی را مشروط به این شرط دانسته و گفته اند که با وجود مفسده، تکلیف امر به معروف و نهی از منکر ساقط است.

استدلالی که برای این شرط وجود دارد کاملاً منطقی و عقلانی است، آن ها می گویند: امر به معروف و نهی از منکر ، برای از میان برداشتن «زشتی ها » و «ناپسندی ها» است، در این صورت معنی ندارد که اگر خود موجب زشتی و ناپسندی می شود، بازهم واجب و لازم باشد، چرا که با این فرض ، نهی از منکر، عملاً امر به منکر خواهد بود. و دیگر نمی تواند کاری نیکو و واجب باشد.(ر.ک: الاقتصاد، شیخ طوسی، ص149) بیان دیگر این استدلال آن است که خرد همانطور که اجازه نمی دهد انسان مستقیماً کار ناپسند و قبیح مرتکب شود، هم چنین اجازه نمی دهد اقدامی انجام دهد که نتیجه و اثر آن وقوع قبیح و یا زمینه ساز برای آن باشد:

لعلمنا بوجوب اجتناب ما اثر وقوع قبیح او کان لطفاً فیه لقبحه کالقبیح المبتدأ (الکافی ، ابوالصلاح حلبی، ص266)

پس وقتی اثر امر به معروف ، وقوع منکر است، عقل و شرع آن را تخطئه نموده و مجاز نمی شمارد، لذا کسی که برای ادای این فریضه احساس تکلیف می کند، باید به عکس العمل های آن نیز توجه داشته و بازتاب عمل خود را نسبت به مخاطب، و نسبت به جامعه ، در نظر بگیرد و چنانچه امر و نهی او ـ به ویژه با زبان تلخ و یا با ضرب دست ـ به افزایش منکر در همان قالب و یا در قالب ها و اشکال دیگر می انجامد ، از آن خودداری کند. این خودداری از نهی از منکر ، در حقیقت یک گام برای جلوگیری از گسترش منکرات است!

این نکته سنجی ها که در متون هزار ساله فقهی وجود دارد، به روشنی نشان می دهد که فقه چشم خود را به روی واقعیت ها نمی بندد و احکام را در فضای ذهنی مؤمنان و به دور از تأثیرات واقعی آن در جامعه، مطرح نمی سازد. بر این اساس ، سید مرتضی به مکلفان تذکر می دهد که امر به معروف را مانند نماز و روزه نپندارند و گمان نکنند که انجام آن در هر شرایطی و با هر شیوه ای مطلوب است و دقت در مفاسد احتمالی آن، خارج از وظیفه ماست، بلکه در این جا به اتفاق نظر همه فقها، مکلف خود باید تشخیص دهد که اقدام او در امر و نهی، مفسده ای به دنبال ندارد، نه آنکه خداوند آن را بر عهده گرفته و از عدم مفسده در همه حالات و شرایط ، خبر داده باشد. (الذخیره، ص558)

متأسفانه این مبنای متقن فقهی، در آثار فقهی متأخر رنگ باخته، و وضوح و شفافیت خود را از دست داده است. از وقتی که «مفسده» به «ضرر جانی یا مالی» تفسیر شد، و بر نفی ضرر نسبت به شخص «آمر به معروف» تأکید گردید، مفاد شرط عدم مفسده به این صورت در آمد که «امر به معروف نباید برای کسی که می خواهد امر به معروف و نهی از منکرکند ضرر جانی یا مالی داشته باشد» : «الشرط الرابع: ان لا یکون فی انکاره مفسده،و لو علم او ظن ان انکاره موجب لتوجه ضرر نفسی او عرضی او مالی یعتد به علیه او احد اقربائه فلایجب و یسقط عنه» (تحریر الوسیله، ج1، ص 448) و بر همین اساس است که در کتابهای استدلالی هم مبنای این شرط تغییر کرد و آنچه که در کلام سید مرتضی و شیخ طوسی و ابوالصلاح حلبی مورد توجه و تأکید بود به فراموشی سپرده شد و جای خود را به قاعده" لاضرر و نفی حرج" داد که مسئولیت آمر به معروف را در موارد ضرر و حرج منتفی می دانست (جواهر الکلام ، ج21، ص371)

این در حالی است که قدمای اصحاب این دو موضوع را از یکدیگر تفکیک کرده و بر" شرط عدم ضرر" برای " آمر" به معروف، "شرط عدم مفسده" در خود.

"امر و نهی" را هم افزود بودند و با این شرط اضافه توجه داده بودند که اگر آمر به معروف در کار خود، از امنیت کافی برخوردار است (مثل پلیس) ولی باید ملاحظه عوارض منفی امر ونهی را هم داشته و رفتارش موجب پیامدهای ناپسندند در جامعه یا نسبت به مخاطب نباشد (الذخیره، ص559) و در میان قدما، کسانی که این تفکیک را نمی پسندیدند ، تصریح می کردند که شرط عدم مفسده مفهوم جامعی دارد تا به عدم ضرر نسبت به آمر اختصاص داده نشود (شیخ طوسی ، تمهید الاصول، ص302) شیخ طوسی در این باره نوشته است:

و النهی عن المنکر له شروط ... رابعها الایخاف علی نفسه و خامسها الا یخاف علی ماله و سادسها ألایکون فیه مفسده و ان اقتصرت علی اربع مشروط کان کافیا لأنک اذ اقلت لا یکون فیه مفسدة دخل فیه الخوف علی النفس و المال لان ذلک مفسدة (الاقتصاد، ص148، و ر.ک: ابن ادریس، السرائر ، ج2، ص23)

و علاء الدین حلبی که از فقهای متقدم است ، پس از آنکه شرط عدم ضرر جانی و مالی برای آمر را ذکر می کند، اضافه می کند که امر به معروف نباید به بروز مفسده دینی یا دنیوی بیانجامد: ولا الی تجدد مفسدة فی دین او دنیا (اشارة السبق، ص146)

بهر حال این فضای فقهی که در قرن چهارم و پنجم وجود دارد، حساسیت فقها را در این مسأله نشان می دهد که مبادا نهی از منکر بی مورد و نابجا ، موجب فساد گردد. در حالی که در اعصار بعدی این موضع مهم، مورد غفلت بسیاری از آنان قرار گرفت و در نتیجه امر به معروف، عملاً از مسیر صحیح خود منحرف گردید زیرا چه بسا آمران به معروف چشم خود را به بازتاب اقدامات خود بسته و به این دل خوش داشتند که با منکر مبارزه و با معصیت کار بر خورد کرده ایم. آن ها در اثر یک محاسبه غلط احساس می کردند که به غیرت دینی خود در مواجه با گناهان پاسخ مثبت داده اند هرچند با برخورد نامناسب خود گناهکار را عصبانی و در نتیجه بجای تنبّه او را بیشتر در مسیر گناه و تمرّد، تحریک کرده باشند.

از سوی دیگر، یک عامل دیگر نیز در بروز اینگونه اقدامات نسنجیده و غیر منطقی تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد و آن غفلت از تأکید اتی است که در روایات از عدم برخورداهای تند و خشن برای افزایش دینداری وجود دارد . در مقاله قبل نمونه ای از این هشدارها را نقل کردیم که ائمه فرموده اند فشار و تحمیل برای تقویت دینداری، به درهم شکستن ایمان شخص و سقوط وی می انجامد و آن ها به شدت چنین شیوه هایی را نفی کرده اند، «ولا تحملنّ علیه مالایطیق فتکسره»


ولی آیا این توصیه ها و تأکید ها در فقه مورد توجه قرار گرفته است؟ متأسفانه پاسخ منفی است زیرا «ضرورت» استفاده از رفق و مداوا ـ به دلیل پیامدهای وحشتناک تندی در دین گریزی که در روایات هم ذکر شده ـ جای خود را به «استحباب» استفاده از رفق و مداوا داده است و حتی این استحباب را هم محدود به «امر به مستحبات» کرده و فتوا داده اند که «امر کردن به مستحبات ـ مثل نماز جماعت ـ بهتر است با رفق و مداوا انجام گیرد ، نه بازور و فشار». شیخ حر عاملی این روایات را تحت همین عنوان گردآوری کرده است :

«باب استحباب الرفق فی امرهم «بالمندوبات» و الاقتصاد علی مالایثقل علی المأمور و یزهد فی الدین و کذا النهی عن المکروهات» (وسائل الشیعه، ج16،ص160)

این جمله به معنای آن است که اولاً رفق و مدارا «مستحب» است و الا فشار و تحمیل هم خلاف شرع و حرام نیست. و ثانیاً این استحباب هم در امر کردن به مستحبات و نهی کردن از مکروهات است و الا نسبت به واجبات جای رفق و مدارا نیست!

بازتاب روشن این تلقی را در نظریه ی فقهی آقا ضیاء عراقی که در رتبه ی اول محققّان فقه و اصول قرار داد، دیده می شود، وی می گوید: امر کردن به مستحبات، سزاوار است که به شیوه رفق انجام شود تا موجب تنفّر و انزجار از عمل نشده و فراتر از آن به اشمئزاز از اصل دین نیانجامد:

ان الامر بالمندوبات ینبغی ان یکون بنحو الرفق ، بحیث لایوجب اشمئزازاً و کلالا عن العمل فضلاً عن اصل الشریعه بشهادة ضرب الامام المثل المعروف ... (شرح التبصره، ج4، ص456)

این طلبه در مقام کنکاش از مبنای این فتوا، با این سؤالات روبروست:

اول: چرا در امر به مستحبات، رفق کردن با «ینبغی» سزاوار شمرده شده و تلویحاً خلاف آن عمل کردن مشروع و جائز دانسته شده است . آیا به کارگیری تندی و عُنف برای به اجرای در آوردن مستحبات جایز است؟

دوم: فرضاً رفق در اوامر استحبابی، مستحب باشد، آیا در مواردی که مراعات رفق نکردن در امر به مستحبات به نفرت از دین و انزجار از اصل شریعت می انجامد، بازهم می توان از رفق ومدارا صرف نظر کرد؟

سوم: در حالی که محقق عراقی به پیامدهای عدول از شیوه های همراه با مدارا توجه دارد و به تأثیر آن در دین گریزی تصریح می کند، چرا آن را به مستحبات اختصاص می دهد؟ آیا در واجبات بکارگیری شیوه های خشنی که موجب نفرت از دین می شود، جایز است؟

چهارم: استناد محقق عراقی به روایتی که مربوط به سخت گیری در اجرای مستحبات است و ماجرای تازه مسلمانی که به دلیل تحمیل مستحبات، از اسلام برگشت، دلیل کافی برای این نظریه ی عراقی نیست زیرا هر چند متن ماجرا سخت گیری در مستحبات است، ولی در ذیل روایت ، امام (ع) به شکل کلی، شیوه صحیح دعوت به دینداری را مطرح کرده و تفاوت روش حکمرانی بنی امیه با امامت امامان به حق را متذکر شده است:

ان امارة بنی امیه کانت بالسیف و العسف و الجور و ان امامتنا بالرفق و التألف و الوقار

این ذیل کلام گویای آن است که که اساساً کلام امام ناظر به «مستحبات» نیست زیرا روشن است که بنی امیّه حساسیتی برای اعمال قهر در مستحبات نداشتند! بلکه امام در صدد تبیین این حقیقت است که در حاکمیت جور، همه چیز رنگ و بوی زوری بخود می گیرد و حتی دینداران هم فکر می کنند که باید با فشار و سخت گیری دینداری را ترویج کنند! پس چرا این فقیه بزرگوار به مثال امام توجه کرده و از اصل مطلب امام که به شکل قاعده فرموده اند، غفلت کرده است؟

 


 

دولت و ابزار های الزام به شریعت (3)

 

طرح مسأله

دولت اسلامی همانگونه که در برابر امنیّت شهروندان و رفاه آنان مسئولیت دارد، در برابر اخلاق و دینداری آن ها نیز تعهّد دارد، و این سلسله مقالات، در صدد تبیین یا تثبیت این موضوع نیست، بلکه با تأکید بر این اصل، به طرح این پرسش می پردازد که این مسئولیت چه قلمرویی دارد و برای استقرار شریعت در زندگی شهروندان، از چه شیوه هایی می توان استفاده کرد ودر این زمینه به کارگیری چه روش هایی ممنوع است؟ البته این سوالات عیناً درباره مسئولیت شهروندان نسبت به یکدیگر نیز مطرح است و پاسخ آن از نظر مبنایی چندان متفاوت نمی باشد ولی تأکید و تمرکز بر «نقش دولت» از آن روست که چون دولت از پشتوانه «قدرت» برخوردار است، لذا ابزار های بیشتر و امکانات گسترده تری در اختیار دارد و در سطح وسیع تری می تواند «الزام به شریعت» را دنبال کند.

اگر مسئولیت دولت در این باره، مبتنی بر اصل امر به معروف ونهی از منکر باشد و دولت به اتکای این وظیفه خود را مجاز یا مکلف به الزام شهروندان به رعایت موازین دینی بداند، در اینصورت می توان پرسید که این اصل، چه اقتضائی دارد و برای اجرای آن، چارچوب خاصی تعریف شده است؟

 

اصول حاکم بر اجرای شریعت

از نظر فقهی، شیوه اجرای امر به معروف و نهی از منکر، «عقلایی» است و به همین دلیل است که در اجرا باید به اصولی مانند «امکان تأثیر گذاری» و «عدم ترتب مفسده» و «تدریج در روش امر و نهی» توجه داشت و با درک درست و دقیق از وضع روحی وشرایط اجتماعی مخاطب، در صدد اصلاح رفتار او برآمد، فراتر از این عده ای از فقهای بزرگ شیعه مانند شیخ طوسی و علامه حلی در برخی اثارشان اصل تکلیف امربه معروف را هم «عقلی» می دانند که در این صورت ضرورت به کارگیری خرد و تجربه در اجرای آن جایگاه روشن تری داشته، ولزوم نفی روش های غیر منطقی واضح تر است. بهرحال، فقه «شیوه اجرا» را در قلمرو «تعبّد» نمی داند و چون شیوه ها وروش را به اقتضای شرایط مختلف، «متنوّع» وسیّال می بیند لذا تبیین آن را در هرمورد، به عهده نمی گیرد وصرفاً بر این اصول عقلانی مثل این که روش ها باید مفید و تأثیر گذار بوده و بر آن ها فسادی مترتب نشود، اکتفا می کند. فقه اضافه می کند که وقتی این زمینه ها وجود ندارد، حتی ممکن است امر به معروف، از «وجوب» به«حرمت» تغییر حکم داده و «نباید» به انجام آن مبادرت ورزید.

فقه با ارائه چنین مبنایی، از ورود دانش های تجربی بشر مثل علوم اجتماعی وتربیتی به این حوزه استقبال نموده و با محوّل کردن مسئولیت ارائه شیوه ها و راهکار ها به آن ها، بر حصول تلاش آن ها، ارج و اعتبار می نهد.

با سپرده شدن این مسئولیت به علوم رفتاری، قهرا فقه دربرابر توصیه های کارشناسانه آنان برای تغییر و اصلاح رفتار شهروندان در جهت نزدیک شدن به الگوی اسلامی، تسلیم خواهد بود و شیوه ای مخالف و متضاد با آن را تأیید نخواهد کرد، ولی می توان پرسید که آیا در متن آموزه های دینی نیز توجهی به این موضوع دیده می شود و آیا در سده های پیشین که اساساًعموم مردم به این اصول تربیتی اعتنا نداشته اند، پیشوایان دینی، آنان را به این موضوع «ارشاد» کرده اند؟

و آیا در اعصاری که روش ضرب و شتم و اعمال زور و قهر، شیوه رایج اصلاح افراد بوده و دینداران هم با همین روش در صدد ارتقاء سطح تدیّن دیگران و گسترش الزام به شریعت در جامعه بوده اند، آموزه های دینی آن را «تأیید» کرده، و یا در برابر آن، «سکوت نموده» و یا با آن «مخالفت» کرده است؟

متفکرانی که با نگاه منطقی به این سنخ مسائل می نگرند، بدون استناد به متون روایی هم می توانند به پاسخ روشنی دست یابند، ولی کسانی که در فضای «تعبّد» یا «تحجّر» قرار دارند، توقع دارند که شیوه ها و روش های اصلاح وتغییر هم در متون دین ارائه شده باشد و به آن چه که در این زمینه دست می یابند، با نگاه «موضوعیت» نگریسته واز جنبه «طریقیت» آن غافل می شوند. به هرحال این مسأله اساسی، در منابع دینی هم مطرح شده است و تأیید متون مذهبی برهمان اصول عقلی و تجربی، حجت را بر همگان تمام کرده است. از آن جمله امام صادق (ع) پس از آن که درجات ایمان و مراتب مختلف انسان ها را مطرح می کند، توضیح می دهد که انسان ها باید «پله پله» از نردبان ایمان بالا روند، و این کار «صرفاً» با رفق و مدارا امکان پذیر است والّا اگر با زور کسی بالا کشیده شود، به سقوط او و خرد شدن وی می انجامد:

و اذا رأیت من هو اسفل منک بدرجه، فارفقه الیک برفق و لا تحمّلن علیه ما لا یطیق فتکسره فان من کسر مؤمناً فعلیه جبره (الکافی، ج2، ص45)

این بیان امام صادق (ع) اشاره به چند اصل مهم است:

اول آن که: کسی که می خواهد به ارتقاء سطح دینداری دیگران اقدام کند، باید خود در رتبه بالاتری از دینداری قرار داشته وبه لحاظ شایستگی، یک گام ازدیگران جلوتر باشد، اقدام کسانی که در زمینه تقیّد به موازین اخلاق، از دیگران عقب تراند و از زبان وقلم شان، و یا از رفتار و افکارشان بوی تعفّن به شام می رسد، و در زد و بند های سیاسی و اقتصادی خود را بالا کشیده اند، هرگز "ایمان افرین" نیست.

دوم آن که: در اصلاح، نباید صرفا در صدد تغییر «ظاهر رفتار» انسان ها برآمد، زیرا رفتار، برخاسته از «ایمان» است، و برای اصلاح رفتار باید به «تقویت ایمان» اپرداخت، در غیر این صورت تغییرات، صوری و ظاهری بوده و ناپایدار خواهد بود.

سوم آن که: ارتقاء ایمان دیگران، با رفق و مدارا «امکان پذیر» است، زیرا ایمان، پسندیدن، پذیرفتن، و خواستن است که بدون نفوذ در دل و تحوّل در درون، بارور نمی گردد.

چهارم آن که: تحمیل و فشار وقتی فراتر از ظرفیت افراد باشد، نه تنها تأثیر مثبتی ندارد، بلکه همان ایمان گذشته شخص را هم درهم می شکند و او را از رتبه سابق هم ساقط می کند.

پنجم آن که: کسی که با روش غلط و با زور و تحمیل در صدد اصلاح است، اگر موجب آسیب دینی دیگران و دین گریزی آنان شود «مقصر» بوده و به عنوان «عامل گمراهی» انان شناخته می شود. در نقل دیگری از این روایت حضرت مثال زدند که اگر بر بچه شتر بار شتر کامل قرار دهی، تو او را از بین برده ای: لانک ذهبت تحمل الفصیل حمل الباذل فسخته.

و ششم آن که: آمران نابخردی که به نام دین و دفاع از ارزش های والای دینی، مردم را در مسیر دین گریزی قرار می دهند، «وظیفه جبران» داشته و مکلف اند آن ها را که از دبن گریزان کرده اند، به حوزه دینداری برگردانند! فان من کسر مؤمناً فعلیه جبره

ولی آیا کسانی که طی سال ها با ادبیات ناهنجار و با برخورد های خشن و دور از نزاکت، در فاصله گرفتن افراد فراوان یک یا دو نسل از اسلام عزیز و یا بدبینی آنان و یا سهل انکار کردن شان به انجام وظایف شرعی، مؤثر بوده اند، می توانند از عهده جبران برآمده و آب به جوی رفته را باز گرداند؟ علامه مجلسی می گوید:

چه بسا این کار امکان پذیر نبوده و اصلاح و ترمیم ممکن نیست! [مرآةالعقول، ج7، ص280]

مضمون روایات فوق که به دلیل معاضدت با حکم عقل و مطابقت با واقعیت، «معتبر» است، در روایات دیگرنیز دیده می شود و به این دلیل نیز موجب «اطمینان» واعتبار است، مثلا حضرت باقر (ع) با اشاره به این که انسان ها، از نظرایمان داری مراتب مختلفی اند، فرمود: اگر بخواهی بر کسی که مرتبه اول و پایین قرار دارد، ایمانی قوی تر را تحمیل کنی، «تاب و توان» آن را نخواهد داشت: لو ذهبت تحمل علی صاحب الواحده ثنتین لم یقو.

ودر بیان دیگر امام صادق (ع) فرمود اگر "ظرفیت ایمانی" اشخاص در نظر گرفته نشود و فراتر از آن، از ایشان توقع داشته باشی و بر آن ها تکلیف بگذاری، آنان را زیر بار سنگین قرار داده و از پای درخواهی آورد: لا تحملوا علی صاحب السهم سهمین فتبهظوهم .

ولی با همه این تأکیدات و تصریحات، باز هم به نظر می رسد که این تلقی از روش اجرای امر به معروف در میان ما ضعیف و یا ناشناخته است و کسانی که از احیای امر به معروف و نهی از منکر دفاع می کنند، تصوّری جز" اعمال قدرت" و زور نداشته و آن را ابزاری کارآمد برای توسعه دینداری تلقی می کنند ! این ذهنیت که در بین ما سابقه تاریخی دارد به دلیل آن است این گونه روایات در دانش فقه که متفکل بیان تکالیف است، در «جایگاه خود» قرار نگرفته و از طریق فقه، به عامه مردم عرضه و ارائه نشده است و در حالی که گاه در متون اخلاقی تفسیر و یا حدیثی مورد توجه قرار گرفته، در متون فقهی جای آن خالی است. (ر.ک: مجمع البیان، ج7، ص20، و زبده البیان ص351) مثلا حضرت امام خمینی در آثار اخلاقی خود به صراحت به این موضوع پرداخته و هشدار داده اند که «تندی» در برخورد با یک منکر می تواند شخص را در «منکرات» غوطه ور ساخته و یا او را به "کفر و ارتداد" برساند:

در باب امر به معروف و نهی از منکر یکی از مهمّات همین رفق نمودن و مدارا کردن است، ممکن است اگر انسان مرتکب معصیت یا تارک واجبی را با شدت و عنف بخواهد جلوگیری کند، کارش از معصیت کوچک به معاصی بزرگ تر یا ردّه [ارتداد] و کفر منتهی شود. (شرح جنود عقل و جهل، ص317)

ولی آیا این تذکر و هشدار از چنان اهمیتی برخوردار نیست که در متون فتوایی هم مطرح شده و به مقلّدان آموزش داده شود؟!

نتیجه آن که

همان گونه که اسلام در "مرحله تشریع" به اقتضاءات تغییر و تحول در جامعه توجه داشته و با توجه به اصولی مانند «تدریجی بودن تشریع احکام»، گاه اجازه داده است تا مردم عرف و عادت غلط خود را ادامه دهند تا فضای فکری و اجتماعی مناسب برای «قانون جدید» و بیان حکم الهی فراهم آید، هم چنین اسلام در "مرحله اجرا" نیز به این اقتضاءات توجه داشته و بدون در نظر گرفتن شرایط فرد، حکم خویش را با شدت و عنف بر او تحمیل نمی کند تا مبادا عوارض ناگوری مانند تنفّر از دین اتفاق افتد.

ای کاش آن ها که از سر دلسوزی یا از روی نادانی و یا تحجّر، سال هاست که بر طبل تندی می کوبند و از بازتاب پرخاشگری های خویش در فضای جمعه و جماعت و رسانه ها لذت می برند، اجازه می دادند که برای یک بار هم که شده گروهی از کارشناسان علوم اجتماعی به بررسی علمی و بی طرفانه این مسأله بپردازند که با به کارگیری این ادبیات و این شیوه ها، در دینداری نسل حاضر و به ویژه جوانان چه اتفاقی افتاده، آیا شعاع و گستره دینداری در میان آنان گسترش یافته و بر عمق آن افزوده شده، و یا به عکس فوج کثیری از آنان از دین جدا شده و یا با تردید و تزلزل زندگی می کنند؟ و ای کاش با در دست داشتن اینگونه اطلاعات آماری، مقایسه ای بین میزان این ریزش ها، و متقابلاً رویش هایی که در مجامعی مانند مراسم اعتکاف دیده می شود، انجام می گرفت و آنگاه نتیجه می گرفتیم که تراز عملکرد دینی ما مثبت است یا منفی؟

ادامه دارد...
 

راهی کربلا هستم از همه شما عزیرانم حلالیت می طلبم و به یادتان هستم

بیانیه کمیسیون مشترک ایران و آفریقای جنوبی سند راهبردی دو کشور

پرتوریا – بیانیه یازدهمین کمیسیون مشترک ایران و آفریقای جنوبی که از سوی محمد جواد ظریف و نکوآنا ماشابانه وزیران خارجه دو کشور دراواخر هفته گذشته به امضاء رسید، سند راهبردی و نقشه راه روابط تهران و پرتوریا بشمار می آید

 

بگزارش ایرنا، یازدهمین کمیسیون مشترک ایران و آفریقای جنوبی روز پنجشنبه گذشته با حضور ظریف و نکوآنا ماشابانه و نیز هیات های مذاکره کننده دو کشور، در محل وزارت امور خارجه آفریقای جنوبی در پرتوریا برگزار شد.

محمد فرجی سفیر جمهوری اسلامی ایران در پرتوریا درباره بیانیه یازدهمین کمیسیون مشترک ایران و آفریقای جنوبی به ایرنا گفت: این بیانیه یک نقشه راه برای روابط آتی دو کشور بشمار می آید.

وی با بیان اینکه این بیانیه، نتیجه مذاکرات فشرده هیات های مذاکرات کننده دو کشور درچارچوب سه کمیته سیاسی، اقتصادی وفنی و انرژی بشمار می آید، افزود: این بیانیه دستور کاری برای دو طرف، جهت پیشبرد روابط تهران و پرتوریا شمرده می شود.

سفیر جمهوری اسلامی ایران افزود: با توجه به برآوردهای صورت گرفته، ابعاد این بیانیه خصوصا بخش های اقتصادی و سیاسی اش قابل توجه و برای پیشبرد روابط دو کشورموفقیت آمیز ارزیابی می شود.

محمود سروش رایزن اقتصادی سفارت جمهوری اسلامی ایران در پرتوریا نیز درباره ابعاد اقتصادی و تجاری بیانیه یازدهمین کمیسیون مشترک گفت: این بیانیه در 26 بند تنظیم شده و سند راهبری روابط دو کشور بشمار می آید.

ادامه نوشته

قابلتوجه مسئولین عزیزی که اعتقاد دارند علت تصادفات جاده زیر آب و صفی آباد غیر استاندارد بودن جاده نیست بلکه مقصر راننده است!!!
نکته دیگر اینکه در تصادف اخیر که ۷ نفر فوت کردند هیچ سرنشینی از ماشین سمند باقی نماند که بگوید علت دوبانده نبودن جاده بود یا بی احتیاطی راننده در هر صورت اگر هم راننده مقصر باشد غیر استاندار بودن جاده نیز عامل مرگ بسیاری از هموطن هایمان شده که بهتر است مسئولین بجای خالی کردن شانه از مسئولیت بفکر رفع مشکل باشند. و نکته آخر مسئولین استان طبق گزارش بخاطر عدم داشتن بودجه!! اعلام کردند کار انجام نمی شود پس مسئولین بفکر باشند.!!!!
گزارش فارس از تصادف خونین محور زیرآبی محلات
حراج جان در جاده‌های خطر

آه از این زمین که سیلاب خون مصطفی سه ساله نیز او را سیراب نکرد، باران خون بارید، اما این زمین که سال‌ها تشنه است، با این باران‌ها قصد سیراب شدن ندارد.

خبرگزاری فارس: حراج جان در جاده‌های خطر تصادف در محور نیم ور - خمین

به گزارش خبرگزاری فارس از اراک، تا کی می‌خواهد کام تشنه خود را از قطره قطره خون مصطفی‌ها سیراب کند.

او از خون انسان‌ها کام تشنه خود را سیراب می‌کند، خاکش بی‌رحمانه جان‌ها را در خود می‌بلعد و آنگاه آسمان است که دل ابریش پر می‌شود از حسرت و اشک و آه و آه و آه و ناله‌هایی که تا ابد صدایش را می‌شنوی.

نفرین بر تو، نفرین بر جاده‌هایت که به اندازه بی انتهایی‌ایت بی‌رحم‌اند، مگر نمی‌دانستی دیروز که  جامت را پر کردی از خون سرخ مصطفی، او تازه می‌خواست چهارمین زمستان را ببیند، مگر ندیدی مادری را که هنگام جان دادن، جگرش برای تنها دخترش که زود جان داد تا نفس‌ کشیدن‌های آخر دختر مو طلایی‌‌اش را نبیند چگونه می‌سوخت، هیچ می‌دانستی علی مسافر ماه عسل بود و مژگان می‌رفت مدرک سال‌ها شب ‌نخوابیدن‌ها و دلهره‌های شب‌های امتحانش را بگیرد.

چقدر بی‌رحمی! می‌دانی آنگاه که تو در فکر این بودی که چطور جان‌ها را بگیری مادر مصطفی در فکر این بود که کیک تولد پسرش را چگونه بپزد، علی می‌اندیشید ماه عسل‌اش را چگونه بگذراند، مژگان غرق شادی و خوشحالی موفقیت در تحصیل و دانشگاه بود.

آه ای زمین تو خوب دیدی مشت‌هایی را که پر از خاک تو بر سرها خالی می‌شود و آه ای آسمان تو خوب شنیدی ناله‌های حسرت و فغان سال‌‌هایی را که باید بی عزیزی سر کرد، مگر می‌شود!!!!

جاده‌هایت بارها از داغی قیر سوخته، اما سوختن دل کجا و سوختن خاک کجا، وقتی دلی می‌سوزد، زمین و آسمان و در و دیوار از شرم رویشان سیاه می‌شود تا چهل روز که نه تا سال‌ها و سالگردها و بی‌شک تا ابد داغدار می‌ماند.

بغض در گلو، اشک حلقه شده در چشم‌ها می‌ماند و حسرت ای کاش‌ها بر زبان جاری، ای کاش نمی‌رفت، ای کاش جاده بی‌رحم نبود، ای کاش هرگز سوار بر آن ماشین نمی‌شد و ای کاش و...

پشتوانه‌شان باید بعد از این، سکوت باشد و صبر،‌ گریه باشد و اشک و قاب عکسی بر دیوار.

گناهشان چه بود، جز اینکه پا در راهی گذاشتند که خاکش پیش از این جان انسان‌های دیگر را گرفته بود، هیچ گناهی نداشتند در این جاده جان‌گیر.

هیچ کدام نمی‌دانستند آنگاه که قدم بر جاده زیرآبی می‌گذارند، این جاده جان آنها را زیرآبی خواهد گرفت و آغاز این جاده پایان زندگی آنها را رقم خواهد زد.

نامش را چه زیبا زیرآبی برگزیدند،‌ در جاده زیرآبی محلات، هیچ کس نمی‌تواند زیرآبی برود، جان‌ها در جاده قبضه می‌شود و خون‌‌ها بر رویش جاری و آن هنگام است که لحظه‌ها نه، ثانیه‌‌ها به آسمان پیوند می‌خورد و زمین دهان باز می‌کند تا گرسنگی‌اش را همچون تشنگیش برطرف سازد و حریصانه پیکرهای قربانیان را یکی بعد از دیگری در خود می‌بلعد.

26 مهر ماه امسال بود که در یک حادثه رانندگی در محور خطر و مرگ هفت نفر از اعضای یک خانواده جان خود را از دست دادند.

در این تصادف که بین یک خودروی سمند و یک تریلر

ادامه نوشته

دولت و ابزارهای الزام به شریعت(2)

دولت و ابزار های الزام به شریعت (2)

 

طرح مسأله

پیامبر اکرم، با دعوت مشرکان و کافران به اسلام، و پس از گرایش و گرویدن بسیاری از آنان، جامعه اسلامی و سپس حکومتی مبتنی بر آئین جدید بنا نهاد. بدون تردید سبک خاص و شیوه مخصوص حضرت در هدایت مردم و مدیریت جامعه، در موفقیت این تحول معجزه گونه، نقش بسیار مؤثری داشته است. و همین روش شایسته بود که توانست در دوره ای کوتاه آن مردم متعصّب را از آئین نیاکانشان به آئین اسلام وارد سازد. لذا به کسانی که دغدغه "اجرای احکام اسلام" و آماده کردن مردم برای استقرار شریعت را دارند و برای این هدف جهاد و تلاش می کنند، باید در رمز و راز آن تجربه موفق نبوی تأمّل نموده و بر اساس استخراج اصول آن به عنوان «اسوه» عمل نمایند. و از همین روست که «تأسیس» دولت اسلامی یک مسأله است و «تدبیر» دولت اسلامی، مسأله دیگر، مسأله اول در یک مقطع زمانی کوتاه اتفاق می افتد و نتیجه جابجایی قدرت است، در حالی که مسأله دوم کاری دراز مدت است که بر اساس یک برنامه ریزی طولانی و به تدریج، در جهت به اجرا در آمدن احکام اسلامی اتفاق می افتد. اینک این مسأله مهم را براساس واکاوی در تجربه نبوی مورد مطالعه قرار می دهیم .

الگوی تغییر و تحول دینی

رسول خدا، رسالت خود را از تحول در زیرساخت های فکری جامعه آغاز کرد و در مرحله نخست بنیاد های اعتقادی مردم را تغییر داد و آنان را از

ادامه نوشته

دولت و ابزارهای الزام به شریعت(1)

دولت و ابزارهای الزام به شریعت

 

طرح مسأله

شهروندانی که در یک کشور زندگی می کنند، از نظر علائق و گرایش های دینی متفاوت اند، و حتی اگر قاطبه ی آنان پیروِ یک مذهب باشند، باز هم از نظر عمق ایمان یکسان نبوده و در پای بندی به دستورات دینی، برخی ضعیف و یا متوسط اند. در این صورت چگونه می توان حکومت را مسئول اجرای شریعت در جامعه دانسته تا دینی زندگی کردن را در میان شهروندان، رواج دهد و آنان را به رعایت موازین شرعی در رفتارهایشان وادارد؟

سکولارها، چون دخالت حکومت در امور دینی را نمی پذیرند و دین را هم موضوعی شخصی قلمداد می کنند، پاسخ روشنی به این سؤال

ادامه نوشته

بزرگترین فرش گل طبیعی خاورمیانه در شهرستان محلات رونمایی شد

محلات - همزمان با عید سعید غدیر خم، بزرگترین فرش گل طبیعی خاورمیانه، با حضور جمعی از مسوولان محلی روز پنجشنبه در شهرستان محلات رونمایی شد.

طراح و مدیر اجرایی این فرش گل در گفت وگو با خبرنگار ایرنا اظهار کرد: این فرش گل در ابعاد 20 در 40 با استفاده از 160 هزار سرگل از گل های داودی،رز ،کوکب، آهار و ابری نقره ای در زمین چمن پارک جنگلی محلات ساخته و تزیین شده است.

ˈاصغر ابراهیمیˈ افزود: در سایر فرش های گل، گل های کاشتنی و گلدانی بکار رفته اما در این فرش از سرگلها استفاده شده و تفاوت این نوع چیدمان زیبایی اثر را دوچندان کرده است.

وی این فرش گل ، معرف توانمندی هنرمندان و ظرفیتهای شهر محلات در تولید و پرورش گل، جذب توریسم، ایجاد نشاط وشادابی، توصیف مظاهر زیبایی و خلق پدیده های جذاب عنوان کرد.

مسوول فضای سبز شهرداری محلات گفت: طرح این فرش براساس دریافت زیبایهای طبیعی و در قالب ترنج و سرترنج در متن و حاشیه استفاده شده است.

ابراهیمی افزود: این پروژه با حمایت شهرداری، شرکت تعاونی گل و گیاه، پژوهشکده ملی تحقیقات گل و گیاه اجرایی شده است.

علاقمندان می توانند به مدت سه روز از بزرگترین فرش گل خاورمیانه دیدن کنند.ک/2

2482/555 / 556

انتهای پیام /*